اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

حافظه به فنا

دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۰۳ ب.ظ

همین حالا یادم آمد. یک بار فنجان سالی را خواندم. از خاک‌سپاری مغ‌افسر که برمی‌گشتیم، جایی در جاده ایستادیم. من و ویولتا و سالی بودیم. برای پراندن خواب قهوه خوردیم و من فنجان سالی را دیدم. کمی اصرار کرد که چه می‌بینی. گفتم هیچ. باور نکرد. حق داشت. گفتنی نبود. من هم حق داشتم. همان روز که با آن حال و روز خراب قهوه تیر خلاص را زد و ترتیبمان را داد و کار به بیمارستان کشید. همان روز که بی مغ‌افسر برگشتیم. چه روزها و شب‌هایی بود. بمیرم برای سالی.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی