اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

۳۴ مطلب با موضوع «تکست‌ها» ثبت شده است

حیف که برای دیدنت بلیط نمی‌فروشند، تا من خریدار تمام سانس‌ها و تمام صندلی‌هایت باشم.

اشعار جشنواره‌ای :)


اقای مستندساز | ششم اردیبهشت

قصد باز کردن پرونده‌های قدیمی رو ندارم. ولی نمی‌تونم نگم که هنوز بعد این همه سال، دیدنت ضربان قلبم را بالا می‌بره.... 

هرچقدر هم که این احساس بخواد یه طرفه باشه.


اقای مستندساز | بیست و سوم اسفند

دیشب خواب دیدم رفتیم نجف و هواپیمامون درگیر یه انفجار تروریستی شده!

البته ما انگار می‌دونستیم از قبل 

و چون نمی‌خواستیم توی روال طبیعت خدشه وارد کنیم منتظر بودیم که منفجر شیم!


مریمانا | امروز

حنه جونم

بارون همیشه منو یاد شما میندازه

خواستم بگم به یادتم

:*


دختر جوان دستیار دندانپزشک | الان

سلام بر حنه خانم بزرگوار و مهربان.

با تاخیر و دست‌چندم خبر دفاع را شنیدم.

دوست داشتم باخبر بودم و از فیض حضور در جلسه دفاع بی‌بهره نمی‌ماندم، اما انگار بخت یار نبود.

امیدوارم خوب و خوش باشید و ما نیز گاه از فیض همراهی بی‌بهره نمانیم.

"تبریک" برای کسب جایگاه کارشناسی ارشد، کمترین بهانه و نشانه برای عرض ارادت است با یک درخواست ضمیمه:

اگر صلاح دانستید، در جمعی دوستانه ما را مهمان فرمایید به گزارش فشرده‌ای از یافته‌های تحقیق و پایان‌نامه.


استاد شهریار | بیست و یکم دی

با آغاز زندگی سوالی پیش روی ما قرار میگیره، که به نظر میرسه پاسخ‌هایی که ما بهش ارائه میدیم، عموما خیلی محدود و قدرنشناسانه است


نیک | هشتم دی

امروز یعنی قشنگ مایه افتخار بودیا!

ادی


کی میای دفتر بهمون نهار بدی؟؟؟ هما و قهوه بعدش هم با ما :)

مهدا


افتخار کردم بهت حنا

نیک


سلام حنه جان. خدا قوت. کارتون خیلی خوب بود. شبتون ستاره بارون.

خانم متولیان


خیلی بهت افتخار میکنم.

ویولتا


بسیار لذت بردم حقیقت. یه دستیم رو سر ما بکش.

میتراشکا


اون لحظه که داورت داشت حرف میزد و تو داشتی مردم‌داری‌ش میکردی، یه لحظه ناغافل حس کردم با این دوستیا من چقد خوشبختم

همایون


حنا، همیشه دوستاتو که میبینم حس خیلی خوبی بهشون دارم. ویولت، ساراکو، مریمانا. 

به فری گفتم یه مشت آدم خوب سالمن! که مصاحبت باهاشون حالتو خوب میکنه

ادی

لاکردار

موقعیتِ فردات ادمو یادِ اون سکانس کیمیایی میندازه:

"سلامتیِ سه تن؛ ناموس و رفیق و وطن. سلامتی سه کس؛ زندونی و سرباز و بی‌کس.."

:)


همایون | دوم دی

فیلسوف جان

فردا خریدی کمکی چیزی نمیخوای؟

خدمتکاری پیش خدمتی شرخری دعانویسی طلسم شکنی

خلاصه تجربه داریم

تعارفم نکن


چونا | دوم دی

Habibiii. I’ve been praying for an easy and smooth defence for you. Tamnini. How did it go? Love you so much

Mona, December 12, Manama

امروز از اون روزاست که دلم میخواست بیای، بشینیم دوتایی تو نور کم اون چراغه تو دفتر حرف بزنیم... حتی حرفم نزنیم... فقط باشیم...


ادی | سیزدهم آذر

حنه جونم سلام

در چه حالی؟

اگه ازادی به اختلاطی بزنیم


همایون | سوم آذر | '22:16

سلام ، بازم التماس دعا

تحمل من یه صبری می‌خواد ،

که بی‌انصافیه چنین توقعی ،

رشته‌ ی محبت و رفاقتمون پا برجا . ان شا الله :)

التماس دعا


جناب صاحب‌مطعم | بیست و چهارم خرداد

بعضی لحظه‌ها سهمگین و غمگینن،

بعضی "وقت"ها کِش میان و بعضی ملال‌ها طاقت‌فرسان؛

رهایی دل از همه اینها رو طلب می‌کنم،

و اولی، رهایی دل از مُردگی


نیک | بیست و سوم دی

چنان گیجم

چون باد بادکی در باد


فرزان جان | سه اسفند نه سه

می‌فهمم خوشت نمیاد.... اما تو یکی از زیباترین چشمهای عالم رو داری. با اون برقی که ته چشماته... من رو ببخش که اذیتت می‌کنم. ممنون که اومدی... خیلی دلم برات تنگ شده بود.


اقای مستندساز | اول شهریور نه پنج

سلام. نازنین. دیشب نشد ازت درست و حسابی تشکر کنم. برای تمام حمایت‌ها و محبت‌هایی که به سارا داشتی و داری و سارا بهشون نیاز داشت و داره ازت ممنونم. ایشالا دوستی‌تون صدساله بشه. خدا برای هم نگهتون داره. خدا میدونه که سارا تو روزای سخت چقدر به این همدلی‌ها و حمایت‌ها نیاز داشت و تو دریغ نکردی و کنارش بودی. بازم ممنون.


ام‌ساراکو | پانزدهم اسفند نه چهار

بلاخره دوره آخر فعالیت ماست

خوشحال میشدیم باز می‌دیدمتون


دهدار جزیره لارک | شانزدهم اردیبهشت

سلام ، قبول باشه ، من و دعا کنید .

یه وقتایی ابرا هستن برا ماهها ، یه ساعتیم به بادی جابجا می‌شن . چطوره تا سحر فردا یه جوابی بدین. انقدر که کافیه منو می‌شناسین :)


جناب صاحب‌مطعم | دهم خرداد

حاجاقا: با یگانگی میشود در حدود خدا سیاحت کرد. همه جا مال خداست و تو سیاحت میکنی. همه جا سیاح باش.


همایون | سی و یک خرداد نه پنج