اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

۵ مطلب با موضوع «نواهای حنه :: از صداهای زنانه» ثبت شده است

این موسیقی را بشنوید و ببینید چطور یک صدای زنانه می‌تواند در مرزهای زنانگی و مردانگی خود را ادا کند. آن‌جا که متصف به صفت انسانی‌ست اما تنها به واسطه ویژگی‌های طبیعی، رنگ زنانه دارد. بی نمایش آن زنانگی که متعلق به یک نفر است نه همه عالم. در حریم خصوصی آدم‌ها معنابخش است نه کف خیابان. آن‌قدر این نقطه مرزی است که ممکن است یک لحظه دربمانیم که این صدا، صدای یک زن است یا یک مرد. اگر فیروز را کنار بگذاریم که جایگاهش برای من با هیچ خواننده زنی عوض نمی‌شود. این صدا و صدای النی کارایندرو ایده‌آل من از خواندن است. اگر مشق خواندن می‌کنم، از طلبی نشسته در پس جانم است که رسیدن به چنین افقی را انتظار می‌کشد.

 

Motel Suicide

Megumi Satsu

Silicone Lady

1984

هشدار: شنیدن پی‌درپی این موسیقی ممکن است بخشی از عصاره جانتان را ذره ذره به عدم بفرستد، بی‌آن‌که بفهمید.

پ.ن. متن به ژان بودریار فیلسوف معاصر فرانسوی تعلق دارد.

صدای حمیرا را خیلی‌کم شنیده‌ام ولی آن‌ دو سه آهنگی که شنیدم برای من جیغ‌جیغی تمام‌عیار، سوهان گوش و روح و مصداقی بارز از بروز یک زنانگی غیرطبیعی و نمایشی و غیرقابل تحمل بود. شگفتی وقتی رخ می‌دهد که این آهنگ "من طالب وصلت نبودم"ش برایم مقبول می‌افتد. چه اتفاقی می‌افتد که صدایش اینجا انگار این همه از دلش درآمده است و این‌قدر دل را می‌سوزاند؟ به گوش من در این صدا یک شکوه‌ی صادقانه در حال رخ دادن است.. حس خواننده با حس شعر و موسیقی همراه و هماهنگ است.. نمی‌خواهد جلو بزند.. پا از نمایش انگار پس کشیده.. شاید در مقطع خواندنش آزرده‌تر از آن بوده که حس نمایشی جای جولان بیابد.. نمی‌دانم، هرچه هست برای من کار می‌کند. گفتم مگر جویم تو را در خلوت دل.. دنبال دل افتاده‌ام منزل به منزل..

 

Be Donbale Del

Homeyra

Ali Tajvidi

1966

برخلاف هایده که ارتباطم خیلی خیلی سخت و دیر و نهایتا به ندرت برقرار شد، ارتباط با صدای پریسا برایم دشوار نبود. حس صدایش با ذائقه من سازگارتر بود. یک زمانی خیلی این آهنگ را می‌شنیدم. هنوز هم دوست دارمش و گاه گاه احساس می‌کنم نیاز به شنیدنش دارم.

 

Tanha To Beman

Parissa

Abbas Khoshdel

1971

اکثر اوقات صدای خواننده‌های زن حسی ناخوشایند برایم می‌سازد. درست است که من اساسا صداهای بم را دوست دارم و عود و ویلنسل سازهای محبوبمند و این موضوع می‌تواند بر رابطه من با صداهای زنانه تاثیر جدی بگذارد، ولی ماجرا اصلا به این موضوع محدود نمی‌شود. این حس ناخوشایند که گاهی در حد آزار جدی می‌شود متاثر از دلیل دیگری هم هست. توصیفم دقیق نیست ولی این آزردگی تا حدی ناشی از امری غیرصادقانه و تصنعی است. چیزی شبیه به این‌که احساسی جایی که نباید و طوری که نشاید بیرون ریخته شود.

مثلا برای یک دوره طولانی اگر من در موقعیتی بودم که صدای هایده پخش می‌شد و مناسبات طوری بود که نمی‌توانستم موقعیت را ترک کنم یا بخواهم صدا قطع شود، دچار آزار روحی جدی می‌شدم. نه که لذت نبرم، بلکه به معنای دقیق کلمه مورد آسیب واقع می‌شدم. البته من هم متوجه باز بودن و وسعت خارق‌العاده صدای خانم خواننده بودم، ولی حس خواندنش خیلی اذیتم می‌کرد. درواقع می‌توانم بگویم حالم را بد می‌کرد. 

سالی مصر بود که بین من و صدای هایده آشتی برقرار کند و این اتفاق رخ نمی‌داد. تا وقتی‌که اتفاقی اولین اجرای رادیویی مرحومه، آزاده، را شنیدم. "آزاده" اجرایی است به شدت دوست داشتنی برای من. جالب است که با این‌که خانم خواننده در این اجرا هم خیلی به اصطلاح بالا می‌رود، من نه تنها آزار نمی‌بینم که عمیقا با صدا ارتباط برقرار می‌کنم و هم‌سفر می‌شوم. آن‌قدر که به نظرم بالارفتن‌ها و حس خواندن این کار اصیل و صادقانه است، در همراهی موسیقی علی تجویدی و شعر رهی معیری. با آنکه همچون اشک غم بر خاک ره افتاده‌ام من، با آنکه هر شب ناله‌ها چون مرغ شب سر داده‌ام من، در سر ندارم، هوسی چشمی ندارم به کسی، آزاده‌ام من. با آنکه از بی‌حاصلی سر در گریبانم چو گل، شادم که از روشن‌دلی پاکیزه دامانم چو گل، خندان‌لب و خونین‌جگر مانند جام باده‌ام، آزاده‌ام من..

ب
Azadeh

Hayedeh

Ali Tajvidi

1968


با صدای دالیدا ارتباط برقرار می‌کنم. اَوِک لُ تام ش را خیلی دوست دارم و شیفته و مبهوت این اجرایش هستم. آدم به سختی باور می‌کند چنین اجرایی در عالم رخ داده باشد. آن‌قدر که صدا در منتهای صداقت است و احساس زنانه راست و درست. انگار برای خواننده در حین خواندن، سراسر جهان خالی بوده و تنها مخاطب، جان رنجورش بوده و نهایتا چند روح سرگردان در هوا. و شاید جانِ جان‌ها. اجرای میخکوب کننده‌ای است. فقط بی‌پناهی چشم‌هایش می‌تواند قلب آدم را به دو نیم تقسیم کند. تا ندارد.

 

Avec Le Temps

Dalida

Léo Ferré

1972