اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

بیرون از ایران بزرگ، علاقه روزافزونی به فرهنگ و تصوف ایرانی در میان جامعه افرادی که جلای وطن کرده‌اند نیز به چشم می‌خورد: این اظهار نظر روشنی است درباره وضعیت روحی خود آنها. چنین علاقه‌ای در اصل احساس غربت عمیقی را که روح نسبت به سرزمین مادری خود دارد، منعکس می‌کند، زیرا وقتی سرزمین ناسوتی از دست رفت، تنها چیزی که برای شخص می‌ماند سرزمین لاهوتی است. تصوف طریقه‌ای است که ما را به سرمنزل ملکوتیمان می‌برد. این طریقه نه تنها برای ایرانیان یا افغانانی که جسما دور از وطن به سر می‌برند، بلکه برای همه مردمی که احساس تبعید روحی می‌کنند، واقعیتی زنده و روشن است. تمامی انسان‌هایی که نشانه‌هایی از وجود روحانی خویش دارند، در این دنیا به حال تبعید به سر می‌برند. پیامبر اسلام می‌گوید، "اسلام چون غریبی آغاز کرد و چون غریبی به آخر خواهد رسد"، و سپس نتیجه می‌گیرد که، "خوشا آنانکه غریبند"! این عبارتی حکمت‌آمیز است که وضع همه کسانی را که در این جهان احساس غربت می‌کنند، منعکس می‌کند.


سید حسین نصر | ظهور و تحول تصوف ایرانی

من کان یرید العاجله | عجّلنا له فیها | ما نشاء لمن نرید | ثم جعلنا له جهنم یصلها مذموما مدحورا

و من اراد الاخره | و سعی لها سعیها | و هو مومن | فاولئک کان سعیهم مشکورا

 

جناب محمدحسین طباطبائی می‌فرماید عاجله صفت است برای موصوفی که حذف شده و بعید نیست موصوفش حیاة باشد و راغب می‌گوید سعی به معنای راه رفتن به سرعت است، البته نه به آن حدی که دویدن شمرده شود، ولکن در جدیت در هر کار چه خیر و چه شر نیز استعمال می‌شود. حنه می‌پندارد که..

یک- عاجله تعبیر بی‌مانندی است برای دنیای زودگذر که با همه مرارت‌هایش آدم هر وقت به عمر رفته‌‌اش فکر ‌کند کلش انگار فقط یک چشم به هم زدن بوده.

دو- ساختار کان + فعل مضارع در زبان عربی سازنده ماضی استمراری است، یا به قول فرانسوی‌ها imparfait-ناکامل- ساختاری که برای توصیف موقعیتی در گذشته به کار می‌رود که تمام نشده. موقعیت ماضی استمراری شبیه وضعیتی است که پایانی ندارد. مثل یک دایره بسته بدون راه فرار که دایما بچرخد و نایستد. ظاهرا طبق این آیه خواستن عاجله، موقعیتی این چنینی دارد. طلبی است که پایانی ندارد. باز هم عاجله را می‌خواهی و اصلا انگار هی داشتی عاجله را می‎خواستی. این حس نرسیدن، به خوبی در مترادف فارسی "می‌خواستن" قابل دریافت است. "می‌خواستم" و "می‌خواستی‌"ها برای آن وقت‌هاست که به مقصود نرسیده‌ایم.

سه- عجیب‌ترین و مبهم‌ترین قسمت این دو آیه، "عجّلنا له فیها" است. اکثر مترجمان فارسی آن را به صورت قیدی؛ به زودی، زودش، با شتاب و به سرعت، همراه با فعل می‌دهیم و ارزانی می‌داریم یا مرادف آن‌ها آورده‌اند و البته همه در برابر نهادن "فیها" با در عاجله متفق بوده‌اند. شاید دقیق‌ترین ترجمه تحت اللفظی این عبارت ترجمه معزی باشد: بشتابیم برایش. که البته در صیغه مضارع و نه ماضی ترجمه شده است. گرچه احتمالا صیغه مضارع برای انتقال حس جاری بودن و همیشگی بودن امر خداوند مفید است، به نظر می‌رسد صیغه ماضی محتوم بودن و تغییر ناپذیر بودن حکم خداوند را بیشتر بنمایاند. اگر به ماضی برگردانیمش می‌شود شتاباندیم برایش یا تسریع کردیم برای او. و اگر احوال این عبارت را همان‌قدر که عبارت عربی آیه شریفه کلی و مبهم است دریافت کنیم، شاید بتوان این برداشت را کرد که پروردگار "من کان یرید العاجله" را دچار شتاب و تعجیل می‌کند. در واقع خودش و احوالش را شبیه طلبش می‌کند؛ هر چیز که در جستن آنی، آنی. تصور چنین وضعی چندان سخت نیست. همین حال ما که لحظه‌ای قرار نداریم و نمی‌دانیم چطور صبحمان شب و شبمان صبح شد و چطور هفته و ماه و سال مثل برق و باد گذشت. یکسره در عجله‌ایم و هیچ وقت هم نمی‌رسیم و تعجب می‌کنیم چرا در کودکی زمان کندتر می‌گذشت و هرچه جلوتر ‌رفته‌ایم گذر زمان سرعت بیشتری گرفته. انگار داریم با شتاب در تله زمان بیشتر گیر می‌افتیم و با این احوال که داریم طبعا نمی‌توانیم امر سرمدی-بی‌زمان- را در دنیا تجربه ‌کنیم. شاید بشود "عجّلنا له" را توصیفی از موقعیت و حال و روز ما مریدان عاجله دانست که مشمول این حکم خداوند، تعجیل، واقع شده‌ایم و واقع می‌شویم.

چهار- "ما نشاء لمن نرید" شاید می‌خواهد نشان ما مریدان دنیا بدهد که تازه از این عاجله نه به قدر طلب و اراده ما که بسته به خواست خدا نصیبمان می‌دهند.

پنج- "ثم" ابتدای بخش پایانی می‌تواند پایانی بر آن ماضی استمراری باشد. همان ماضی ساده‌ای که مثل یک پتک به آن دایره بسته ماضی استمراری وارد می‌شود، می‌شکندش و آن سیکل بی‌پایان را تمام می‌کند. سرانجام وضع استمراری "من کان یرید العاجله" و "عجّلنا له فیها" را نشانمان می‌دهد و آه از نهادمان بلند می‌کند.

شش- برخلاف عاجله، خواستن آخرت در صورت ماضی ساده آمده است. انگار کافی است یک بار آخرت را اراده کنی. موقعیتی است که به تبع ساختارش فرجام دارد و پس از این خواستن و اراده فقط سعی است. سعیی جهت‌دار، "لها"، و موکد که ویژگی بارزش جدیتش است و البته به تناسب معنایی که راغب از سعی، حالتی بین راه رفتن و دویدن، مراد کرده، حرکت و تداوم در بطن آن است، اما مثل اراد، ماضی ساده، فرجام و انجام دارد. سعیی است که مشکور است، اگر مومن باشیم.


ترجمه فولادوند: هرکس خواهان [دنیاى‌] زودگذر است، به زودى هر که را خواهیم [نصیبى‌] از آن مى‌دهیم، آنگاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، براى او مقرر مى‌داریم. و هر کس خواهان آخرت است و نهایت کوشش را براى آن بکند و مؤمن باشد، آنانند که تلاش آنها مورد حق‌شناسى واقع خواهد شد.

ترجمه بهرام پور: هر کس خواهان دنیاى زود گذر است، به زودى هر که را خواهیم نصیبى از آن مى‌دهیم، سپس جهنم را برایش مقرّر مى‌کنیم تا نکوهیده و مطرود در آن وارد شود. و هر کس آخرت خواهد و با سعى لازم براى آن بکوشد- در حالى که مؤمن باشد- آنانند که از سعیشان قدردانى خواهد شد.

ترجمه معزی: آنکو زندگانی شتابان را خواهد بشتابیم برایش در آن آنچه را خواهیم برای هر که خواهیم سپس گذاریم برایش دوزخ را بچشدش نکوهیده رانده‌ و آنکو خواهد آخرت را و بکوشد برای آن کوشش آن را حالی که او است مؤمن پس آنان بوده است کوشش ایشان سپاس‌گزارده‌.

ترجمه صادقی تهرانی: هرکس خواهان (دنیای) زودگذر بوده است ما (نیز) با شتاب - برای کسی که اراده کنیم، آنچه از آن را بخواهیم - به او می‌دهیم، سپس جهنم را برایش قرار دهیم (که) آن را می‌افروزد، در حالی‌که سرزنش‌شده‌ی رانده‌شده است. و هر کس خواهان آخرت است و (با) کوششی شایسته‌ی آن، در حال ایمان برای آن بکوشد؛ پس اینان کوشیدنشان سپاسگزاری شده است.

نمی‌دانم حماسه چیست. خاک سرزمین مقدس را تاکنون لمس نکرده‌ام. اما این موسیقی مثل یک نسیم بر خونم می‌وزد. نسیمی که کم‌کم شدت می‌گیرد، باد می‌شود، جانم را مواج می‌کند و احوالی ناآشنا را از پس ماجرا به سطح می‌آورد. خون در رگ‌هایم به حرکت درمی‌آید. احساس‌هایی می‌بخشدم که مختصات تجربه‌شان را در زندگی‌م نداشته‌ام. مثلا مادری می‌شوم فرزند از دست داده، که گرچه مغموم اما سربلند است. مجدی دارد که با حزنش در هم ‌پیچیده و حالا جهانی نمی‌تواند به مقابله‌اش بایستد. این نواها از بخشی از احساس من به ارض موعود پرده برمی‌دارد که برای خودم هم ناشناخته است. فلسطینی‌م می‌کند. شور و شجاعت و مقاومت را در وجودم برمی‌افروزد. دوباره زنده‌ام می‌کند.


Alzekrayat

Farah

Marcel Khalife

1981

  Once Upon a Ramadan..


The Great Mosque of Aleppo | Aleppo | Syria | 2008

و نمودن راه راست تنها بر عهده‌ی خداست.

شهوت من به رنگ‌ها و پارچه‌ها و نقش‌ها و لباس‌ها ممکن است پایانی پیش از مرگ داشته باشد؟