اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

دکتر سید احمد سیادتی

سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ب.ظ

چیزی از چهل روزگی‌ام یادم نیست، اما بعدترها را چرا. یک مطب پر از مریض تا نیمه‌های شب در ضلع شمالی میدان آرژانتین، یک جفت چشم‌ همیشه خندان، مقداری موی سفید روی سر و صورت، قلبی که انگار یک اقیانوس مهر و محبت در خودش جا داده بود و آن کاغذ سفید روی دیوار که مضمونش این بود که هر کس امکان پرداخت ندارد، لازم نیست ویزیت بدهد، تصاویری هستند که فکر نکنم هیچ وقت فراموش کنم و به لطف خدا طنین آن صدای مخملی نازنین هنوز در گوشم است. خدا رحمتش کند و نور بر جانش مدام ببارد. آن‌قدر سرش شلوغ بود که ما معمولا می‌رفتیم اتاق کناری، مطب همسرش. اگر مورد خاصی بود خانم دکتر می‌فرستادمان سراغش. این سال‌های آخر دیگر ندیده بودمش. آخرین بار که معاینه شدم خودم یک لحظه خجالت کشیدم از این‌که به عنوان یک خرس گنده هم‌چنان به پزشک اطفال مراجعه کرده‌ام. دیگر نرفتم و شدم یک بددکتر حرفه‌ای که جان به جانم کنی با پای خودم و زبان خوش دکتر نمی‌روم. تقصیری هم ندارم. آدم باید به پزشکی مراجعه کند که دستش را واسطه‌ی شفا بیابد و با دیدنش حالش خوب شود. آدم باید بتواند در دلش قربان صدقه پزشکش برود و دلش برای دیدنش تنگ شود. آدم باید جلوی خودش را بگیرد که پزشکش را بغل نکند. دکتر در قاموس حنه چنین جایگاهی دارد. والا حنه بددکتر نیست. فقط استانداردهای تعریفش از پزشک با الگوهایی مثل دکتر سید احمد سیادتی و خانم دکتر مرتضوی شکل گرفته است.

فکر کنم که امشب این تب دارد کار دستم می‌دهد. پیش از پرگویی‌های بیشتر بهتر است این بازی را تمام کنم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی