اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

بیژن الهی زیر رگبارِ حَلاجُ الأسرار

جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۸ ب.ظ

مغرب به عِشا پُشت داده بود. بر شیخ درآمدم، به نماز ایستاده بود.

کُنجِ سَراچه نشستم گرفته‌لب. کورِ نماز بود و کَر، بی‌خبر از ورودِ من، بی‌خبر از فرودِ شب.

دوگانه کرد و با یکی بَقَره، که نرم خواند و طولانی؛ و با یکی، گرم، آلِ عِمرانی.

سلامِ نماز داد و خاک پیمود و دَمدَمِه بازداد و سرود: سُخنی در جهان نشِنیده بودم ازین نَمط!

و چون سازِ راز داد، ازو باز می‌نمود آواز ... مُنغَمِر، سر بر خط ...

«یا الهُ الآلِهه! یا ربِّ الاَرباب! ای که تو را نه پینَکی گیرد، و نه خواب! تا به من بازدهی خویشتنم، مبادا بندگان تو فتنه‌ام شوند! ای او که منی! ای که منم او!»

و بسیار گفت ازین رقَم ... «میانِ مَنی‌ی من و اویی‌ی تو جُدایی نکند جز حَدَث و قِدَم!»

سربرآورد و خنده‌ها گریست، در چشمِ من، «که می‌دانی چیست؟»

«نه که پیشانی‌ی شیر خاریدم از هوس، چنان قِدَم در حَدَثم بزد که مرا در قِدَمش یکسره نابود شد حَدَث!»

«پس صفتی نمانده مرا جز صفتِ قدیم. گویایی‌ی من در آن صفت باشد و بس،  و گویایی‌ی خَلق -که اَحداثند- سربه‌سر از حَدَث.»

«پس نفَس چون زنم از قِدَم، بخروشند و خط به کُفرم دهند و به خونم کوشند.»

«و بدان معذورند، یا اَبااِسحاق! و به هرچه با من کنند، باری، مأجور.»

ابراهیم حُلوانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی