- ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۲۱
- ۰ نظر
بدون تاریخ بدون امضا – بد نبود. اما من چندان ارتباط برقرار نکردم با قهرمان قصه. کدهای لازم داده نشده بود تا زوایای شخصیتش آشکار شود.
سد معبر – یک فیلم متوسط دیگر. از کارگردان فیلم خوب "خسته نباشید" انتظار بیشتری داشتم که برآورده نشد.
قاتل اهلی – کیمیایی طرفدارهای سینهچاک و مخالفان سفت و سخت خودش را دارد. برای من اما با وجود همه فاصلهای که داریم، به خاطر آن رگه حق پرستی و فتوت که همواره در جهان فیلمهایش دیدهام محترم بوده است. گیرم کلی ایراد تکنیکال به کارش وارد باشد و از قافله عقب افتاده به نظر برسد. این بار اما اتفاقی تازه رخ داده است. با وجود انتقادات اساسی که به فیلم وارد بود و پولاد زیادیش، به نظرم با تغییر مهمی روبروییم. کیمیایی این بار قصهاش را در امروز و اینجا تعریف میکند، با قهرمانی از نسل انقلاب و جنگ. برای اولین بار –تا جاییکه من میدانم- علنا از تعلقش به انقلاب پنجاه و هفت پرده برمیدارد و آسیمهسر از روند اضمحلالش فریاد میکشد. که قاتلی اهلی، قهرمان قصه -انقلاب اصیل- را به مذبح میبرد.
آباجان – متوسط. یک رگه خوب در فیلم هست اما چفت و بست کار محکم نیست. موسیقی ضعیف است. ولی بازی معتمدآریا خوب است. به خصوص آنجا که به ترکی برای حضرت علی،ع، میخواند.
انزوا – انگار کارگردان هنوز در فرم زبان خودش را پیدا نکرده و گیج میزند، در حالیکه در محتوا تا حد خوبی تکلیفش با جهان روشن است. بازیها تقریبا بلا استثنا خوب بود و دلم با بازی کوتاه اما عزیز جمشید هاشمپور گرم شد. کلا این آدم یعنی همان بازیگر زینال بندری به نظرم یکی از شریفترین و باشخصیتترین بازیگرهای سینمای ایران است. صادق، اصیل و به دور از هرگونه نمایش.
ماجرای نیمروز – بازی و شخصیت بسیار دوست داشتنی هادی حجازیفر را که کنار بگذاریم، هیچ احساس و احوالی از این فیلم به آدم منتقل نمیشد جز تنشهای یک فیلم ژانر اکشن. گرچه تکنیکالی کار حرفهای بود ولی به لحاظ روحی و درونی هیچ اتفاق و تاثیری برای من رخ نداد. از کاملا یکسویه بودن فیلم هم نمیشد گذشت. من ایستاده در غبار را ندیدم، اما اصلا و اصولا با صورت مستندگونه ماجرای نیمروز کنار نیامدم. اگر فیلم در قالبی غیرمستند بود، اشکالی نداشت نقطه نظرش را منتقل کند و البته نقدها را هم بشنود. اما با این قالب مستند روایت تاریخ و نه داستان، مهمتربن اصل در طلب حقیقت یعنی صداقت به هوا میرود. حدس ما راجع به شخصیتهای فیلم هم این است: صادق (جواد عزتی)؛ سعید امامی، مسعود؛ سعید حجاریان و کمال (هادی حجازیفر)؛ شهیدسیدمجتبی هاشمی.
بیست و یک روز بعد – زنده باد سینمای قصهگوی کمادعای بافکر. از آن فیلمهای خیلی خوب، دوست داشتنی و بیصدا که در این وانفسای سینمای ایران استثنائا با بچهها هم میشد لذت تماشایش را تقسیم کرد.
رگ خواب – با اینکه میشد گفت یک جورهایی فیلم در نیامده، به دل من بسیار نشست. سفری زنانه و پایینها و بالایش، با بازی خوب لیلا حاتمی و موسیقی خیلی خوب پورناظری و همایون شجریان. در مجموع به نظرم حمید نعمت اله فیلمساز قابلی است.
سارا و آیدا – متوسط رو به ضعیف. دوست نداشتمش.
زیر سقف دودی – مثل همیشه پوران درخشنده و مقالههای اجتماعی که در قالب فیلم مینویسد، محترم هست ولی سینما؟
اسرافیل – خیلی خوب. خیلی خوب. بازیها خوب. فیلمنامه خوب. احترام به شعور مخاطب عالی. هدیه تهرانی فوقالعاده. مریلا زارعی عالی. فقط یک زن میتوانست اینطور جزئیات چنین قصهای را دربیاورد. آفرین.
خوب بد جلف – همان چیزی که میشد پیشبینی کرد. به اصرار حامی، من و حمزه هم رفتیم. سالن پر. روی پلهها و زمین پر آدم. نصف زمان فیلم به مردم نگاه میکنم و واکنشهایشان. مرد مسنی که معلوم نیست به اصرار که آمده سینما و از شدت خستگی نشسته روی زمین و وسط این هیاهو چرت میزند.. آلا که از خنده ریسه میرود.. پسر جوانی که روی ویلچر کنار مادرش نشسته، چشمهایش برق میزند و آنقدر با فیلم حالش خوش شده که حال آدم خوب میشود.. خنده مسری است یا چه، ولی منِ به کمدی نخند هم خندهام میگیرد چند جای فیلم.
ویلاییها – فیلم خوبی که میتوانست عالی باشد. اگر با آن همه نابازیگر معرکه که داشت، پریناز ایزدیار بازیگر اصلیش نبود. اگر صابر ابر نداشت. اگر از این همه زنانگی در متن قصه بیشتر بهره گرفته بود و از فضای شهرک خارج نمیشد. اگر فضای رئال قصه را با هلیشاتها تضعیف نمیکرد. اگر اسمی اینقدر سطحی برای فیلم انتخاب نشده بود و اگر قدر این ایده جذاب بیشتر دانسته میشد. دست مریزاد به خانم کارگردان ولی حیف و صد حیف.
تابستان داغ – تقلید بیهویتی از ابد و یک روز و فیلمهای فرهادی با دوز بالایی از نافهمی. فیلمساز به احمقانهترین وجه بهترین بازیگر فیلم، آن پسربچه شیرین دو ساله، را در یک بچهکشی به فنا داد و کاری کرد که فیلم به لعنت آدم هم نیارزد.
شَنل – بد. تقریبا هیچ منطقی به قصه حکمفرما نبود.
کوپال – دوست داشتم کوپال را و هایکو را. اولین فیلمی که امسال دیدم ولی شخصیت و بازی جذاب و چهره مهربان لوون هفتوان در نقش یک شکارچی تنها تا روز آخر با من ماند.