پیوسته اندر رفتن
و هر کجا جوید نیابد و از طلب فرود ایستادن روی نیست که کافر گردد و به جستن یافتن روی نه که مشبه گردد از این معنی پیوسته اندر رفتن بماند چون گمشدهای در بیابان که اگر بنشیند هلاک گردد و اگر برود گمراهتر گردد پس پیوسته سر خویش را با چیزی آرام ندهد و هر چیزی که بر سرّ وی بگذرد وی سرّ خویش را از آن چیز جدا کند تا یگانه مر حق تعالی را باشد و چون یگانه مر حق تعالی را باشد باید که اندر کشیدن بلا نیز یگانه باشد که اندر عالم کسی را آن بلا ندهند که او را دهند. بزرگان گفتهاند : الفقر وطن الحق و الجوع طعام الحق و البلاء طریق الحق. آنکه پیوسته رود اندر علو یگانه باشد به بلا. از بهر آنکه او را راه نیست سوی آنکه همی جوید و آرام نیست با چیزی غیر وی. یعنی با موجود آرام نه و مفقود یافتن روی نه و از طلب فرود ایستادن روی نه. کدام بلا باشد از این عظیمتر که با جز دوست آرام نباشد و بی دوست صبر نباشد و از طلب فرود ایستادن روی نباشد و به جستن راه نیابد.
باب پنجاه و دوم در تجرید و تفرید | خلاصه شرح تعرّف
- ۹۶/۰۸/۱۲