مع تمام؛ کل شی تمام
چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۲ ق.ظ
دلم برای امعلی تنگ است. دلم برای چهره آفتاب سوخته، انگشتهای لاغر خیلی بلند، ردای همیشه مشکی، صدای از شدت دود تباه شده و روح سراسر بدوی حاکم بر رفتارش تنگ است. برای آن عزت و غرور عربی که وقتی با آن شیوهی منحصر به فرد تف به دنیا و همه جلوههایش همراه میشد، زنی را میساخت که تک بود و اسمش را "تمام" میکرد. نظیری برایش ندیده بودی. از بدوها بود و زن دوم ابوعلی اهل القصیر شده بود اما انگار نه زن بود و نه مرد. عبور کرده بود از این مرز. مثل دنیا که انگار از حدودش رد شده بود. از سرتاسر قلمرو زمین فقط به دندان کشیدن علی دو ساله را بلد بود و کشیدن آن سیگارهای ارزان قیمت که در حد یک کامیون دیزل دود میکردند را. دلم برای سکوتها و نگاهها، آن کیفیت خالص و بی نمایش، دلم برای درک اکنونهای تمام به غایت تنگ است.
- ۹۶/۰۲/۱۳