شیوینگ تراپی
سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۲ ق.ظ
یک سال هم بود که چهارم فروردینش، وقتی اهل خانه مشغول دید و بازدید بودند، همه شانههای یک ماشین را نادیده گرفتم و با نمره صفرش کل موهایم را به سطل آشغال فنا دادم. بدون برنامه قبلی و طی یک تصمیم آنی. خسته بودم از سنگینی وزن سرم و کار دیگری بلد نبودم. ابوحنه وقتی من را دید فقط برای لحظاتی در سکوت نگاهم کرد و بعدترش هم هرگز در این خصوص حرفی نزد. امحنه اما اولش کلی جار و جنجال کرد و بعد برای دو هفته با من قهر کرد. بچهها هم میخندیدند و میگفتند شبیه محک شدهام. من اما انگار سبک شده بودم و به مرور هم باز سبکتر شدم. چشیدن لختی سبکی و قدری طفولیت اتفاق کمی نبود. این است که هنوز هم گاهی خیلی به سرم میزند که باز این تجربه را تکرار کنم. اما بعد فکر میکنم که بهتر است نگذارم این لانه پر شود. برای مبادا روزی که راهی به جایی نیست.
- ۹۶/۰۱/۰۸