اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

جاده صدا می زند از دور، گوش کن.

پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۲ ب.ظ

صبح پنجشنبه است. در اتوبان تهران کرج به سمت کارخانه حرکت می‌کنم. شجریان بیداد می‌کند. هر از گاهی ماشین‌های کناری را نگاه می‌کنم. مردان جوان و تنهایی که مشخص است به سمت شمال می‌رانند. کاش من هم رخت و بار سفر بسته بودم و به جای گرمدره، به سمت کندوان می‌رفتم. یا سمتی دیگر. کدام سمت خیلی مهم نبود. کاش نرم نرم به سمتی با جاده همراه می‌شدم. همین‌که می‌رفتم احتمالا می‌رساندندم، به حال‌های خوب. همین‌که بی‌قرار حرکت می‌کردم، یحتمل قرار را به جانم می‌پاشاندند. یاد سالی می‌افتم و آن دوره‌ای که قرار می‌گذاشتیم فردا صبح ساعت هفت و نیم ترمینال جنوب باشیم. مقصد را معلوم نمی‌کردیم. قاعده‌مان این بود که اولین اتوبوسی که از پایانه خارج شد، مرکب ما باشد، به هر کجا. جاده و سفر همیشه آن‌قدر سرشاری و شگفتی و سِحر داشت، که لازم نباشد برایش برنامه و توشه و مقصدی خاص چیده باشیم. رسم است که برای سفر توشه می‌بندند. زهی خیال باطل. شاید ما بی آن‌که حرفی زده باشیم آن روزها می‌خواستیم بی‌توشه بودن را کمی تمرین کنیم. برای آن روز که در توشه‌مان آن‌چه لازم بود، نبود و آن‌چه بود، نالازم بود. برای آن روز که حقیقتا توشه‌ای نداشتیم. هیچ توشه‌ای جز، شاید اگر او می‌خواست، امید به رحمتش. امید به رحمت واسعه‌ای که در نهایت ما بدها را هم زیر بال و پرش می‌گرفت. وسعت کل شیء.

نظرات  (۱)

  • فاطمه غلامی
  • تمام آن مردان جوان و تنها در باد و بوران و برف دیروز شمال منجمد شدند
    البته نگران نباشید صبح آفتاب زد یخشان آب شد
    حقیقتا هوای یخی بود دیروز :|

    چه رسم خوبی داشتید و چه رفقای پایه ای :)
    همیشه در سفر ، آن هم به خوشی ان شاالله
    پاسخ:

    نصف طعمش به همان یخ زدنش است.. ممنونم :)

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی