فاخلع نعلیک
امشب، یک لحظه، در مراسم سکوت آقای امجد -که نور دو دیده است-، زیر آسمان بدون ماه نیمهشب، و آن چند تک ستاره که رفیقم بودند، در ساعات پایانی میهمانی، بغضم کمی گره گشود، و به قدر کاسهی گِلی کوچک دلم راضیتن را به کامم چشاندند. در کنار تو، چونا جانم.
هیچ چیز در عالم کم نبود، شاید بهشت شبیه چنین موقعیتی بود، بی هیچ شاخ و برگ و چشمه و رود اضافهای. یا شاید حوض و نهرهای بهشت هم در درون میجوشید و جاری میشد، مثل آن یک آن سرخوشی که در جانم موج زد امشب، چونا جان.
به چادر گلگلی ام خندیدی و گفتی حق نیست که بچهای ندارم که کمی جبران کند این همه حرصی که به امحنه دادهام را. بعد با سرعت بیست کیلومتر راندیم و به لالایی هشت ساعته مکس ریکتر دل سپردیم که مثل ما نمیخواست امشب تمام شود، و تو پرسیدی که این چه نوای لامصب -و لابد سحرآمیزی- است که دارد همه گذشتهات را ریویو میکند. رزق لایحتسبم بودی چونا..
Who's name is written on water
Max Richter
2015
- ۹۵/۰۴/۱۵