بخشی از مقدمه دریچهای به نقد فرهنگ در آثار علامه طباطبایی
اولین مواجهه من با علامه شورانگیز بود، از کار مهندسی استعفا داده بودم و جانم به هیچ کاری مایل نبود، در یکی از برهههای سختم که پر از غوغای درون و سکوت بیرون بودم، اتفاقی شروع به شنیدن یک جلسه از سلسه جلسات شرح رسالة الولایة کردم که چند سال قبل هدیه گرفته بودم و معجزه آغاز شد. در آن مقطع چنان با کلمات، روح کلمات، صدای شارح و جان نفهته در صدای شارح آمیختم که بعدها به هرگوشه از زندگیم که نگریستم، هیچ کجا را خالی از آثار لطف این ملاقات نیافتم.
مواجهه با "اعتباریات" یکی از نقاط مرتفع این ملاقات بود، "اعتباریات" برای من مفهومی بود که مشکلات پراکندهام با جهان را صورتبندی میکرد و بدانها یگانگی میبخشید و این انتقال از کثرت به وحدت، حتی در عذاب، نعمت بود. اگر سراسر جان من در رنج و عذاب از نظام کار و سیستم اقتصادی جهان و سیاست و نحوه زندگی و قوانین عالم و مافیها بود، حالا کسی همهی اینها، "جمیع المعانی المربوطة بالانسان" را "اموراً إعتباریة" و "معانی وهمیة" میخواند و "حقیقت" را از آن ساحت دیگری میدانست.
من سرمست میشدم وقتی کسی همه عالم را نیستِ هستنما و حقیقت را هستِ نیستنما میخواند. جانم آرام میشد وقتی از "کل من علیها فان" به فانی بودن همه کس و همه چیز در هر لحظه و همین لحظه تعبیر میشد و وقتی تنها میزان سعادت، سنخیت با "حقیقت" تعریف میشد و اعمال "اعتباری"، "أعمال سرابیة" خوانده میشد، بالا میرفتم.
آن مواجهه و نقطه اتصال آغازین که در تفکیک "اعتباریات" و "حقیقت" علامه رخ داد، شروعی برای سفر من در آثار ایشان و آشنایی با گنجی چون خوانش توحیدی ایشان شد. توحیدی که نه به اجبار، بل به اضطرار میانجامید و موحد گرچه همیشه مضطر بود، هیچگاه مضطرب نبود.
شکوه و حال و هوای شرقی این خوانش توحیدی که در تمام کلمات و آرای علامه مواج بود، مسبب ادامهدار شدن آن آشنایی اولیه شد و به مدد اسبابی چون شارح بیمدعا و گرانقدر این آثار، معلم نادیدهام، -که رحمت و روشنی بر او پیوسته باد- با آن تسلط قابل تحسین بر دستگاه فکری علامه، آن صدای آسمانی و آن جان بسیار لطیف، اندکی به دنیای زیبای توحیدی علامه راه یافتم و بدین واسطه، گاهگاهی لختی قرار یافتن را به من چشاندند.
سپاس خدای را که او همه است.
- ۹۴/۰۴/۰۶