بعضی کارهای شجریان، به خصوص کارهای قدیمیش را سالهاست شاید بیش از صدها بار شنیدهام. با اینحال هر بار به وقت درستش که میشنوم، سر سوزنی از معنا، ابهت، شُکوه و درستی کار کم نشده است. کار خوب جاودانه است. فصل ندارد.
گرچه امحنه از آن گونه نادری است که همواره برایش سکوت،
زیباترین موسیقی جهان است، ابوحنه، هر وقت بود، از ضبط ماشینش آوای موسیقی سنتی
بلند بود. شجریان و ناظری و سراج و یک دورههایی مختاباد و آن آلبومهای اول افتخاری. بین اینها شجریان در رتبه اول بود، با اختلاف از سایرین. اینطور بود که ما
با صدای شجریان بزرگ شدیم و حالا با وجود ذایقههای متفاوت در موسیقی، مشترکا اهل
شجریان شنیدنیم. نمیفهمیم چطور ممکن است سخت باشد و صبوری بخواهد شنیدن آوازهایش.
برای ما گوش سپردن به شجریان، مثل دور هم خوردن ناهار روز جمعه بخشی از روال زندگی
است. ماجرا این نیست که صدایش را خیلی دوست داریم یا نه. ماجرا اینست که ما را
بر این صدا عادت افتاده است. از آنها نشدیم که بدون آوردن استاد، نام استاد را بر
زبان نمیآورند، فقط به صدایش خو گرفتیم و این صدا طی
این سالها تبدیل به بخشی از استخوان و خون ما، بخشی از وجود ما شد. اینست که گریزی نداریم جز رجوع مکرر به
این جزء از خودمان. دیر و زود دارد، کم و زیاد دارد، ولی تعطیلی بردار نیست.