اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

اسفار حنه

ثم کثرة الاسفار، ثم ترک الاکتساب، ثم تحریم الادخار

پنجره

چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۱۷ ب.ظ

پشت کیسه‌های خریدم برای آلا و علی گم شده‌ام. گوشه‌ تاکسی. سرم تکیه‌داده به پاییز. به این فکر می‌کنم که من بچه‌ها را معمولا دوست دارم ولی آلا و علی برایم فرق می‌کنند. به این‌که جانم برایشان درمی‌آید این‌قدر که شیرینند. به ام‌آلا و این همه عاطفی بودنش. به این‌که وقتی نباشم لابد خیلی از غصه اذیت بشود. به گرندمافا فکر می‌کنم و این‌که چقدر دیدن پیرشدنش دلم را به درد می‌آورد. به این‌که نمی‎دانم عشق چیست. به تنها تجربه‌‌‌ شاید نزدیک به عشق که عمرش چهار روز پاییزی بود. به این‌که این چهار روز چه‌قدر کوتاه و چه‌قدر بلند بود. به این‌که گذشتن هزار و نود و پنج روز هم، رنگش را کم نکرده. دلم کنت نعنایی می‌خواهد. مکس ریکتر در گوشم است. اشک‌هایم دلم را می‌شویند.

f

Sleep

-Dream 2 -Entropy

Max Richter

2015

نظرات  (۱)

  • واقعیت سوسک زده
  • یک وقتی من هم نمی دانستم و حالا دارم تاوان دعای مستجاب شده ام را پس میدهم ، البته نیمه مستجاب شده !
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی