C'est Ailleurs
چهارشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۸:۲۱ ق.ظ
دلم به جای این صبح لعنتزده و حصار این آفیس بیپدر، گرگ و میش افق درحال غروب کمپ را میخواهد و امعلی را که سیگار سیدرزش را به اصرار قالب کند و بعد که سیگار مثل همیشه از گوشه شعله گرفت، با آن چشمهای بینوا نگاه کند و با آن صدای تباه شده از دود بخندد و بگوید انتی بتحب حد. سیگار که از گوشه بسوزد یعنی تو کسی را دوست داری. آن وقت بخواهد که چیزی بخوانی و بعد مثل بقیه نخواهد که معنای شعر را بداند و فقط بگوید موسیقی ایرانی و صدای تو چقدر حزین است و سیگار دیگری را از نو روشن کند.
- ۹۳/۱۱/۰۸